خالقی در ماهانکرمان به دنیا آمد. پدرش میرزا عبدالله خان، منشی و مادرش مخلوقه خانم بودند که در باغ شاهزاده ماهان کرمان که عمارت حکومتی بود زندگی میکردند و هر دو تار هم میزدند . در چندماهگی به همراه خانواده به تهران مهاجرت کرد. تحصیلات ابتداییاش در تهران و شیراز و اصفهان گذراند. در تهران به مدرسهٔ آمریکاییها رفت و در آنجا همراه سایر شاگردان سرود هم میخواند.
روحالله خالقی
علاقه و توجه به موسیقی در خانوادهٔ خالقی امری معمول بود؛ پدر و مادر هر دو تار مینواختند و پدر مدتی شاگرد استادان مطرح این ساز بودهاست. همچنین خانوادهٔ او با میرزا غلامرضا شیرازی، نوازندهٔ تار، رفتوآمد و آشنایی داشتهاست و فرزندان، وی را «عمو» میخواندهاند.
با انتقال پدرش به شیراز در سال ۱۲۹۵، در شهریور ۱۲۹۷ به همراه خانواده به این شهر رفت. در آنجا از آموزشهای میرزا نصیر فرصت در زمینهٔ عروض و نقاشی استفاده نمود. همچنین آموختن موسیقی را نزد شوهر عمهاش میرزا رحیم شروع کرد و از او بیش از یک سال ویولن میآموخت.
تا قبل از مهاجرت به تهران خالقی هرگز آموزش موسیقی ندیده بود: ...کمانچه را خوب می شناختم.دختر عمه ای داشتم که شوهرش این ساز را خوب می زد.مردی بود مسن و فربه و با قامت متوسط و ریش های حنا بسته که دو زانو می نشست و کمانچه ی زیبائی را که رویش صدفکاری و خاتم نگاری داشت به دست می گرفت و می نواخت.می گفتند در جوانی در دستگاه تعزیه ی شاهی بوده و صدای خوشی داشته.بعدها در نواختن کمانچه مهارت یافته.و در شمار نوازندگان دستگاه نایب السلطنه درآمده است.اما در این موقع کار مرتبی نداشت و با اندوخته ای مختصر زندگی درویشانه ای می کرد.با دختر عمه ام زیاد به منزل ما می آمد.کمانچه را هم در کیسه ای می گذاشت و زیرعبا می گرفت و با خود می آورد.ما نیز به آهنگ سازش بسیار مانوس بودیم.از قدمای موسیقی بود که دستگاهها را به تفضیل می نواخت و به همایون علاقه ی بیشتری داشت.از انگشتانش صدای گرم پخته ی مطلوبی بیرون می آمد و هنگامی که همایون می زد ، مثل این بود که با آهنگ کمانچه اش نصیحت می داد و این موعظه ی خوش آهنگ در دلها اثری عمیق داشت چه همه سراپا گوش می شدند.من نیز در گوشه ی اتاق می نشستم و خیره به انگشتان میرزا رحیم کمانچه کش می نگریستم. آن ویولن زن و این کمانچه کش اولین مربیان موسیقی من بوده اند. (سرگذشت موسیقی ایران - روحالله خالقی)
جوانی و آغاز تحصیلات موسیقی
در سال ۱۳۰۲ به مدرسهٔ عالی موسیقی رفت و در آنجا تحت نظر علینقی وزیری آموختن موسیقی و نواختن ویولن را آغاز کرد.
در سال ۱۳۰۳ با وجود مخالفت پدرش، تصمیم گرفت صرفاً به مدرسهٔ موسیقی برود. پدرش با وجود علاقهای که به موسیقی داشت، با موسیقی یاد گرفتن وی مخالف بود و در نتیجه او مدتی پنهانی به مدرسهٔ موسیقی میرفت. گویا در این مورد، وزیری و یحیی دولتآبادینزد پدرش وساطت کردهاند که بیتأثیر بودهاست. وی بالاخره با گرفتن حکم تدریس موسیقی به پدرش ثابت میکند که «پیِ مطرب شدن نبودهاست». در تابستان سال ۱۳۰۴، چهار کنسرت به رهبری وزیری در مدرسه اجرا شد که خالقی نیز در آنها به عنوان نوازنده حضور داشت.
ورود به عرصهٔ موسیقی حرفهای
هیئت ارکستر کافه بلدیه تهران در سال ۱۳۱۱ خورشیدی از راست: احمد فروتن راد، مهدی دفتری، علیمحمد خادم میثاق، جواد معروفی و روحالله خالقی
در دو سال آخر تحصیلش، شهرداری تهران کافهٔ بلدیه را بنیاد کرد و برای آن نیاز به یک دستهٔ ارکسترایرانی داشت. تشکیل دادن این دسته به خالقی پیشنهاد شد و او این کار را انجام داد.
در سال ۱۳۱۰ از دارالفنوندیپلم گرفت و وارد دارالمعلمین شد. در خرداد سال ۱۳۱۳، دارالمعلمین به «دانشسرای عالی» تغییر نام یافت. خالقی مدرک لیسانس خود را از این دانشسرا در رشتهٔ فلسفه و ادبیات دریافت نمود.
در سال ۱۳۳۴ در چارچوب برنامههای انجمن ایران و شوروی به این کشور سفر کرد. همچنین در ۱۳۳۵، سفرهایی را به کشورهایرومانی، فرانسه و هندوستان انجام داد. دستاورد وی از سفر هند، مجموعه مقالاتی در زمینهٔ موسیقی و رقص در این کشور بود.
خالقی سالها در رادیو ایران نیز فعالیت داشت و از جمله رئیس شورای موسیقی رادیو بود و برنامههای رادیویی «یادی از هنرمندان درگذشته» و «ساز و سخن» را راهاندازی کرد. وی همچنین، سرپرست ارکستر گلها نیز بود.
از آهنگهای ساخته خالقی که در این دوره بسیار موردپسند بود و از رادیو بسیار پخش میشد «رنگارنگ شماره یک» در دستگاه اصفهان بود.
آرامگاه روحالله خالقی
خالقی در سال ۱۳۳۸ به در خواست خود از اداره کل هنرهای زیبا بازنشسته شد اما همچنان به فعالیتهای هنری خود ادامه داد. [۵]
خالقی در ۱۳۴۴ در سالزبورگ در اتریش پس از چند عمل جراحی ناموفق، بر اثر سرطان معده درگذشت و در گورستان ظهیرالدوله در تهران دفن شدهاست. سه فرزند خالقی گلنوش، فرهاد و فرخ نام دارند.
رنگارنگ ۱ در دستگاه اصفهان، رنگارنگ ۲ در دستگاه ماهور، نغمههای ماهور (بر اساس غزل «دل میرود ز دستم...» از حافظ)، می ناب (بر اساس غزل «دیشب به سیل اشک...» از حافظ)، آه سحر (بر اساس غزلی از فروغی بسطامی)، بوی جوی مولیان (گلهای رنگارنگ شماره ۲۵۴)، جامجم، شب هجران، حالا چرا (بر اساس غزلی از شهریار).
قطعات امید زندگی، شب جوانی و شب هجران آثاری از خالقی هستند که در فیلم طوفان زندگی استفاده شدهاند.
مردم در حال خواندن سرود "ای ایران" ساخته روح الله خالقی در بزرگترین کنسرت نوروز در دنیا، آرنا اوبرهاوزن، مارس 2014
سرودها
پند سعدی، دانش، شادی، هنر، امید، آذربایجان (شعر از رهی معیری)، اصفهان،ای ایران و نفت از کارهای وی است. سرود نفت در سال ۱۳۳۱ به مناسبت ملی شدن صنعت نفت تصنیف شدهاست و شعر آن از معیری است.
خالقی به جز آهنگسازی، به تنظیم و اجرای بسیاری از تصنیفهای قدیمی شیدا وعارف برای ارکستر نیز پرداختهاست. وی تعدادی از آهنگهای علینقی وزیری مانندشکایت، نی، خریدار تو، دلتنگ، و کاروان را با ارکستر اجرا و رهبری کردهاست.
تصنیف خاموش آخرین اثر خالقی است. این آهنگ در دستگاه ماهور ساخته شدهاست و ارکستر گلها آن را به رهبری خالقی و با همراهی پیانوی جواد معروفی به شمارهٔ گلهای رنگارنگ ۲۳۷ اجرا کردهاست. شعر این تصنیف از رهی معیری است.
سرگذشت موسیقی ایران: جلد اول این کتاب در ۱۳۳۳، جلد دوم در ۱۳۳۵ و جلد سوم آن پس از مرگ خالقی به کوشش ساسان سپنتا توسط مؤسسهٔ فرهنگی-هنری ماهور در ۱۳۷۷، ۱۳۸۰ و ۱۳۹۰ منتشر و تجدید چاپ شده است.
کتاب ویولن
تار و سهتار
خالقی مجلهٔ چنگ را نیز منتشر کرد که کلاً چهار شماره از آن چاپ شد. وی در مجلههای موزیک ایران و موسیقی نیز مقالاتی نوشتهاست.
خالقی و حفظ موسیقی ایرانی
روحالله خالقی (ایستاده راست) در حال رهبری ارکستر، خواننده بنان، مایسترابولحسن صبا، ۱۹۴۸ میلادی.
خالقی در دورانی فعالیت میکرد که موسیقی غربی در ایران رواج داشت و بسیاری موسیقی ایرانی را غیرعلمی و تدریس آن را بیهوده میدانستند. حتی در بازهای موسیقی ایرانی در هنرستان عالی موسیقی تدریس نمیشد و بسیاری از کسانی که سازهای سنتی مینواختند در این بازه به سازهای اروپایی روی آوردند یا هنرستان عالی موسیقی را ترک کردند. در این دوران خالقی و استاد محبوبش علینقی وزیری برای حفظ موسیقی ایرانی تلاشهای بسیاری کردند. جعفرزاده در نقد کتاب نظری به موسیقی این کتاب را تلاشی برای توجیه علمی موسیقی ایرانی با تئوری موسیقی غربی و تغییر فضای ضد موسیقی ایرانی آن زمان میداند که بینتیجه نماندهاست و در نهایت به تأسیس هنرستان موسیقی ملی منجر شدهاست.